Friday, May 14, 2010

سیزن ١٠


پشه بعد از تصادف به بیمارستان رفت و از آنجا به جهان
آخرت. پیژن که از مردن پشه بسیار اعصبی بود خودش را کشت تا برود آن دنیا و حالش را بگیرد؛ بقیه مهمانان هم به مراسم پشه و پیژن رفتند شام را خوردند و دلی از عزا در آوردن پشه در جوانی پهلوان بود و مدال های مختلفی را در رشته های حمل خون با سرعت، مگس دوانی و پرواز چهارصد متر داشته است و همیشه باعث سر بلندی خاندان پشه زادگان بوده، کتاب شعر او بعد از مرگش مجوز و جایزه های زیادی گرفت که همه را به سر قبر خود و پدرش بردند. پشه برای دختر بزرگ و پسر بزرگترش یک جفت شش دوازده ساله ی گاو به ارث گذاشته بود تا آن ها هم خوشبخت شوند درهمین گیر و دار کفن و دفن سر و کله ی خانمی زیبا رو با باله های براق و پاهای باریک وسفید پیدا شد که ادعا میکرد که زن پشه است و چند ماه میشود که خون تو جیبی نگرفته....
باتشکر از جاپونی ها که مارو دیگه کلافه کردن با حضور گرمشان
باتشکر از بیمارستان های خفن مجهز مناطق دوازده به بالا
باتشکر از شش های فیلتر و ساتن دار دو جداره ی گوسفندان و گاو های امروزی
باتشکر از مرده هایی که ارث و پول و مرده هایی که حرص و جوش باقی میگذارند
باتشکر از پیژن و فک و فامیلاش
باتشکر از دوستان پشت صحنه ، عوامل پشت پرده و همینطور لباس آویزون از نرده

No comments:

Post a Comment